گلشید خانوم فندوق مامان و باباگلشید خانوم فندوق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

گلشيد و مامان

سوغاتي خاله

دختر نازم چند هفته پيش خاله معصوم رفته بود مشهد و واسه تو سوغاتي يه لباس خيلي خوشگل آورد  كه اولش اندازه ات نبود اما ديروز كه تنت كردم  خيلي بهت ميمومد و حسابي ناز شده بودي   ...
31 شهريور 1392

اولین کفش

دختر قشنگم  چند شب پیش با هم رفتیم عروسی پسر دایی و من برای اولین بار برات یه کفش کوچولو خریدم  يه كفش صورتي با گلهاي سفيد  و مشكي اول خیلی دوستش نداشتی همش باهات  رو روی زمین می کشیدی و نمی خواستی باهاش راه بری اما بعداً  دیگه آروم نداشتی کل سالن رو چند بار دور یزدی و همش به پاهات نگاه میکردی به خاطر شلوغی سالن  نمی تونستی خوب راه بری واسه همین همش غر زدی و خاله منصوره بردت بیرون اینقدر ذوق زده بودی که دیگه دوست نداشتی بیای تو .  قربون پاهاي كوچولوت برم .
26 شهريور 1392

اولين سلام

نازنين دخترم خيلي وقت بود كه دوست داشتم روزانه هاي خودم رو با تو قسمت كنم امروز تصميمم رو قطعي كردم و دست به كار شدم چند روز ديگه يكساله ميشي . بذار واقعيت رو بهت بگم كه دوست ندارم برات تولد بگيرم چون ميدونم خيلي كوچولويي و هيچي يادت نميمونه اما دوست دارم وقتي بزرگتر شدي عكس يا فيلمي از روز تولدت داشته باشي و با ديدنشون خوشحال بشي گل مامان. مامان خيلي دوست داره و عاشقته شبا كه مي خوابونمت وقتي خوابت ميبره مدتها مي شينم بهت نگاه ميكنم و از شوق داشتنت چشمام اشكي ميشه دوست دارم دختر نازم دوست داري بدوني وقتي بدنيا اومدي چه شكلي بودي اين عكسيه كه توي بيمارستان وقتي خاله معصوم اومد دينت ازت گرفت اينقدر خوشگل و خوردني شده بودي كه نگو همش ه...
21 شهريور 1392
1